بعد از این دیوانگی ها اے دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
. ..... .
بیرون ز تو نیست آنچه میخواسته ام
فهرست تمام آرزوهاے منے...
.......
بیهوده نگردید به تکرار دراین شهر
او طرز نگاهش بخدا شعبه ندارد
.....niloo
در بی کسی هایم گم شده بودم...
خدا را دیدم
میوه ے امید تعارف میکرد
.....
قلبی که صاف باشد،لبخند خدا را همه جا میبیند.
......
تمام غصه های دنیا رو میشه با یه جمله تحمل کرد
خدایا
میدونم که میبینے ....niloo
من و عصر غمگین پنجشنبه ها
من و درد و دل کردنم با خدا
من و بغض و این گریه ی بی هوا
تو باور نکن حال من روبه راست
.....ن ...ی...ل...و
هدیه ای برای مسافران بی بازگشت قطار زندگیمان
صلوات و یک شاخه گل لطیف از جنس فاتحه
یه روزایی حالم،خوب بود...
دلم برای اونروزا تنگ شده ،روزهایی که میتونستم از ته دل بخندم
الان میخندم ولی ته خندم میشه یه بغض گلو و نم نم باریدن اشک چشمام
دلم تنگ شده برای اون کسی که شوخی میکرد ،حرصم میداد در آخر باهم میخندیدم از اون خنده های ته دلی(خخخخخ)
هیییی گذشت اون خوب بودنا
یه زمانی خوش میگذشت
ولی الان .....آه
....niloo
همزاد پاییزم وقتی که برگ افتاد
وقتی طبیعت را شلاق میزد باد
من گریه میکردم اما بدون اشک
این رسم با من بود گویا مادرزاد
که شبنم احساس از باورم غلتید
عاشق نبودم من،او عشق یادم داد
باشد برای عشق یک بیستون اما
فرقی نخواهد کرد در باور فرهاد
پاییز میبارد از این در و دیوار
در این سکوت سرد ،یخ میزند فریاد
....niloo
عناوین یادداشتهای وبلاگ