همزاد پاییزم وقتی که برگ افتاد
وقتی طبیعت را شلاق میزد باد
من گریه میکردم اما بدون اشک
این رسم با من بود گویا مادرزاد
که شبنم احساس از باورم غلتید
عاشق نبودم من،او عشق یادم داد
باشد برای عشق یک بیستون اما
فرقی نخواهد کرد در باور فرهاد
پاییز میبارد از این در و دیوار
در این سکوت سرد ،یخ میزند فریاد
....niloo
عناوین یادداشتهای وبلاگ